درود ...
سفره دلم چیده شده بود ، بجز تک سین آخر ...
تک سینی که هفت سینم بود ...
دست هایم را به سوی آسمان و دلم را به سمت نصف جهان روانه کردم ...
چشمانم را که بستم دیدم که می خندی و دلمردگی هایم را پس می زدی ...
سال نو شد ... چشمانی خیره به تکاپوی ماهی ها و چهره ای پدپدار در آیینه دل ... دست هایی خالی و ...
رواق چشمانم و گوشه گوشه اتاقک دلم منتظر ن?اه ها و قدمهایش ...
عید همگی دوستانم مبارک ...
تابعد ...